ايهام Equivoque
در لغت به گمان افکندن، به پندار انداختن، به شک انداختن، فروگذاشتن و فروگذار کردن است و در اصطلاح از جملهي صناعات لفظي است و آن است که گوينده در کاربرد يک کلمه، دو معناي نزديک و دور را مراد کند:
زگريه مردم چشمم نشسته در خون است *** ببين که در طلبت حال مردمان چون است
حافظ
شاهد کلمهي «مردم» است که يک معني آن سياهي چشم و معني ديگر آن انسان است.
(موسيقي شعر)
و:
«اي بي خبر ز لذت شرب مدام ما»
حافظ
مدام هم به معني همواره است هم به معني شراب؛ يا در اين بيت:
هر کو نگاشت مهر و ز خوبي گلي نچيد
در رهگذر باد نگهبان لاله ميشود
«لاله» هم گل است و هم چراغ.
(همان)
و:
بکن معامله يي وين دل شکسته بخر
که با شکستگي ارزد به صد هزار درست
«درست» هم ضد شکسته است و هم به معني زرمسکوک. (ص 88 کسش)
رابرت فرانسيس در شعر The Hound ميگويد:
Life the hound
Equivocal
Comes at a bound
Either to rend me
Or to befriend me.
ترجمه:
زندگي، سگ درنده
به طرزي ايهامي
با پرسشي پيش ميآيد
تا مرا يا پاره کند
يا با من دوست شود.
معني ايهام به خوبي در تشکيک ميان دو رفتارمتضاد سگ درنده بيان شده است. اين دو رفتار متضاد ميتواند مصداق دو يا چند معني همزمان در کلمهاي واحد باشد که خواننده را نسبت به انتخاب يکي به وهم ميافکند.
حافظ را به علت کثرت و نوع کاربرد ايهام در ديوانش، خداوندگار ايهام ميدانند. او با وسعت بخشيدن به معناي سنّتي ايهام، آن را بيشتر در هر دو معني دور و نزديک، با هم به کار ميگرفت و حتي با ايجاد ايهامهاي سه گانه يعني کاربرد واژگان در سه معني، امکان تفسيرها و تأويلهاي متفاوت را از اشعارش بيشتر ميکرد براي مثال:
تازيان را غم احوال گرانباران هست
پارسيان مددي تا خوش و آسان بروم
«تازيان» چند معني را به خاطر ميآورد: الف) تا زندگان و سبکباران (به قرينهي گرانباران)، ب) عربها (به قرينهي پارسايان). ج) تلميحي است که به محله تازيان در يزد دارد و ميدان و بازاري به همين اسم در آن محل.
(«متون باز در شعر فارسي»، دکتر احمد رضي دانشگاه هرمزگان، 1377).
همچنين:
قاضي شهر عاشقان بايد *** که به يک شاهد اختصار کند
هر شبي يار شاهدي بودن *** روزهشياريت خمار کند
سعدي
مراد کلمهي «شاهد» است که به معني «گواه» و «خُوبرو» باشد.
(فافد)
ايهام يا از نوع تناسب است يا از نوع تضاد، ايهام تناسب مثل ايهامي که در بيت زير به لحاظ محيط کلّي بيت بين کلمهي «خويش» و «خيش» وجود دارد:
مزرع سبز فلک ديدم و داس مه نو *** يادم از کشتهي خويش آمد و هنگام درو
(حافظ)
دست طمع چو پيش کسان ميکني دراز *** پل بستهاي که بگذري از آبروي خويش
(صائب)
آبرو «آب» را به ذهن ميآورد که با پل تناسب دارد.
و ايهام تضاد:
بدان کمر نرست دست هر گدا حافظ *** خزانه يي به کف آور ز گنج قارون بيش
بين «کم» کمرو «بيش» ايهام تضاد است. (ص 87 کسش)
در شعر سبک هندي ايهامها بيشتر براساس دو معنائي بودن فعلها و ترکيبات فعلي است مثل پوشيدن (لباس به تن کردن) و چشم پوشيدن (صرفنظر کردن)
در محيط حادثات دهر مانند حباب *** چشم پوشيدن، لباس عافيت شد در برم
يا گرفتن (اخذ کردن) و سراغ گرفتن (جستجو و طلب) در بيت زير:
ز بس دارد دماغ همتم ننگ گرفتنها *** اگر تا حشر گم باشم سراغ خود نميگيرم
(70-69 شآ)
در بلاغت انگليسي، ايهام يکي از صور جناس به شمار ميآيد به طوري که نزد شعراي متافيزيک مخصوصاً جان دادن، جناس کيفيّتي ايهامي پيدا ميکند.
نمونه: در تراژدي اتللو / شکسپير، (پرده پنجم) وقتي اتللو در پي توطئه و افترائي که ياگو عليه دزدمونا (همسرش) به کار ميبندد، بر آن است تا او را که بسيار دوست دارد به خاطر خيانت بکشد، از واژه light (روشني / فروغ) به دو معني حقيقي و استعاري چنين استفاده ميکند:
Put out the light, and put out the light!
(روشني را خاموش کن، و فروغ را از بين ببر.)
داد، سيما (1378)، فرهنگ اصطلاحات ادبي، تهران: مرواريد، چاپ چهارم.
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}